زنان خانه دار؛ قلب تپنده خانواده پاپکو ...

ارسال شده در4 سال قبل توسط
مورد علاقه0

این مطلب یک مقاله نیست. داستان یا خاطره هم نیست. تجربه یک روز من است. یک زن خانه دار، یک همسر و یک مادر تمام وقت که می خواهد بهترین نسخه از خودش باشد.

درست یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود. شاید یک کتاب الهام بخش خوانده بودم و یا یک فیلم تاثیرگذار دیده بودم. اما به خوبی می دانم که وقتی از خواب بیدار شدم، تکرار هر صبح دیگر نبود. من آن همسر یا مادر روزهای گذشته نبودم که برحسب عادت از خواب بیدار شود، میز صبحانه را بچیند، همسر و دخترش را تا لحظه خروج از خانه همراهی کند و تمام روز خودش را با خانه داری و پسر دوساله اش سرگرم کند تا عصر که دوباره خانواده دور هم جمع شود و او باقی وقتش را با آنها بگذراند.

دقایق زیادی بود که بیدار شده بودم اما دلم نمی خواست از تخت بیرون بیایم. با چشمان باز زل زده بودم به سقف و تنها چیزی که می خواستم این بود که روز خودم را زندگی کنم. تنها برای خودم. نه اینکه از مسئولیت هایم فرار کنم، نه. فقط می خواستم دوباره به یاد بیاورم که فارغ از هر عنوان و مسئولیتی، یک انسان هستم که برای ادامه زندگی نیاز به هدف و انگیزه دارد. خسته بودم از روزمرگی و تکراری که هر روز درگیرش بودم. از وقف کردن خودم. از بیدار شدن تنها برای رسیدگی به دیگران، از وقت صرف کردن تنها برای فراهم کردن آرامش دیگران، از رفتار کردن برای خوشایند دیگران و زندگی کردن مطابق میل هر کسی جز خودم.

دلم می خواست هر صبح برای نزدیک شدن به اهداف و خود رویایی ام از خواب بیدار شوم. تصمیم گرفتم که اگر خانه دار بودن انتخاب من است، پس قبل از هر چیز یک همسر بانشاط و یک مادر سرزنده باشم که انتخاب خودش را زندگی می کند. خیلی عادات و رفتارهایم را باید تغییر می دادم. برخی مسئولیت ها را که از سر دلسوزی به عهده گرفته بودم باید واگذار می کردم و به جایش وقتم را صرف کارهای دیگری می کردم که حس و حالم را نسبت به خودم بهتر می کرد.

حس می کردم موجی از انرژی تمام وجودم را در بر گرفته و من را به حرکت وادار می کند. بلند شدم و لباس ورزشی که مدتها بدون استفاده در کمد مانده بود را پوشیدم و از اتاق خارج شدم. فکر نکنم هیچ وقت نگاه متعجب همسرم را فراموش کنم. مخصوصا زمانی که خواستم هندزفری اش را به من قرض بدهد. چرا که هندزفری خودم را به دخترمان داده بودم و باید امروز برای خودم یکی دیگر می خریدم. همزمان این فکر به ذهنم رسید که باید یک دفتر هم برای یادداشت کردن خریدها و کارهایی که می خواهم انجام بدهم بخرم. که مبادا فراموش کنم هدفی دارم و انگیزه ام را از دست ندهم.

کلید خانه را برداشتم و قبل از خارج شدن به همسرم سفارش کردم که فکری به حال صبحانه شان کند و تا زمان بازگشت من مراقب پسرک باشد. بدین ترتیب در راه اولین هدفم که پیاده روی صبحگاهی و ورزش کردن بود، حرکت کردم.

آن روز اتفاقات و قدمهای کوچک هم برایم بسیار خاص بود و می خواستم که روز تمام نشود. اهداف و ایده های مختلفی از سرم می گذشت و من از ترس فراموش شدنشان تند تند یادداشت برمی داشتم. عصر که همسر و دخترم به خانه بازگشتند، اولین چیزی که توجه شان را جلب کرد روحیه متفاوتم بود. زنی در را به رویشان باز کرده بود که پر از انرژی بود. دیگر می دانست از زندگی چه می خواهد و قصد تسلیم شدن نداشت. همسرم دختر پرشور و انگیزه ای را می دید که عاشقش شده بود و دخترم مادری پرانرژی و فعال که برای زندگیش کلی برنامه داشت. برایشان از اهدافم گفتم و اینکه تصمیم دارم برای سلامت روان و جسمم چه کارهایی بکنم. از رویای نقاش شدنم که با وجود سالها درس خواندن، گذراندن ژوژمان های سخت و فارغ التحصیلی با نمره عالی، بعد از تولد دخترم گوشه ای از ذهنم دفن شده بود. از تصمیم راسخم برای بازگشت به دنیای ورزش که آن هم بعد از بچه دار شدن رها کرده بودم. از اینکه دیگر نمی خواهم مطالعاتم محدود به کتاب های آشپزی و نکات تربیتی کودکان باشد. دلم می خواهد زمانی را برای تماشای فیلم هایی که مدت هاست قصد دیدنش را دارم بگذارم. ساعاتی از روز را با خودم خلوت کنم و برای غلبه بر ترس از تنهایی، تنها کافه و رستوران رفتن را امتحان کنم.

خوشحالی و رضایتی که در لبخند همسر و دخترم بود، من را مصمم تر و راضی تر از تصمیمی که گرفته بودم کرد. پس اشتباه نمی کردم. آنها هم از حالت روحی من چندان راضی نبودند که حالا تا این حد از تغییراتی که قرار بود ایجاد کنم احساس رضایت می کردند. حتی وقتی می دانستند خیلی از وظایفی که قبلا به عهده گرفته بودم را به آنها محول خواهم کرد و ممکن است راحتی قبل را نداشته باشند.

و امروز من خوشحالترین زن دنیام که اولین تصویری که هر شب قبل از خوابیدن و هر صبح بعد از بیدار شدن می بیند، صفحه اهداف روزانه پلنرش است. حتی اگر مهمترین کار آن روزش خرید سبزی برای قرمه سبزی شام شب باشد.

دفتر برنامه ریزی روزانه

دفتر برنامه ریزی روزانه

دفتر برنامه ریزی روزانه

دفتر برنامه ریزی روزانه

مقالات مرتبط

رفیق بی کلک؛ پلنر...

توسطبیتا مزینانی 4 سال قبل

نسخه ای برای کارمندان فراموشکار!

توسطآذین نوراللهی 1 4 سال قبل

آنچه خوبان همه دارند، پلنر 1 تنها دارد...

توسطبیتا مزینانی 4 5 سال قبل

تنها یک پاپکو پلنر2 کافیست تا ...

توسطبیتا مزینانی 5 سال قبل

خبر آمد پلنری در راه است...

توسطبیتا مزینانی 5 سال قبل
1 نظر
  • Kh*****

    Kh***** 1400-07-01

    ممنونم از این متن زیبا .
    سال هاست از محصولات با کیفیت شما استفاده می کنم و بسیار راضی هستم .
    متشکرم
نوشتن یک نظر
نوشتن یک پاسخ
برای ارسال نظر لطفا وارد شوید.

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم های مورد علاقه بسازید.

ورود